با يکی از خوانندگان طرفدار بوش، و رضا پهلوی که بشدت از من بدش می آيد ولی مجبور است اين وبلاگ را بخواند و از دست من خواب ندارد، مناظرهای ايميلی دارم که بر همان اساس، سوالاتی به ذهن من رسيده که فکر میکنم پرسيدنش از نپرسيدنش بهتر است:آنچه در ذهن من از یک حکومت دموکراتیک نقش بسته، چیزی است که همه گونه نظری را تحمل میکند. کسی تا قانون را نقض نکرده، مجرم نیست و قانون مورد نظر بایستی منطبق بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و عرف جامعه باشد. احترام به گروههای مختلف دینی و عقیدتی و برخورد با اهانت کنندگان ...همه شهروندان با هم برابرند و دین و قومیت و ثروت و سواد و رنگ پوست و ... باعث برتری کسی نمیشود. در نگاه من نوعی، کلیه کسانی که جرمی مرتکب نشدهاند میتوانند در کمال آسایش کنار هم با هر عقیدهای زندگی و فعالیت کنند. اعتقاد، بیان آزاد و ... خود به خود جرم تلقی نمیشود! پس کمونیستها باید بتوانند در کنار شاهدوستان و مذهبیها و الباقی به راحتی حضور داشته باشند. هيچ گروهی نبايد مانع فعاليت آزاد ديگری شود و ...آنچه در برخورد با شاهپرستان و رضاپرستان یافتهام این است که هیچ تفاوتی به لحاظ منطق با انصار حزبالله ندارند، و حتی انصار از ایشان گاهی جلوترند. در نگاه بعضی از ایشان،لابد باید شورایی به مراتب سختگیرتر از شورای نگهبان حضور داشته باشد تا فقط موافقان اعلیحضرت امکان فعالیت داشته باشند. جالبتر آنجاست که ایشان میگویند سلطنت رضا پهلوی با این مختصات هیچ منافاتی با دموکراسی ندارد. یا من درکی از دموکراسی ندارم، یا هنوز فاقد قدرت درک دموکراسی مشروطه سلطنتی مورد نظر هستم.لطفا به من کمک کنید!